روایت سرلشکر رحیم صفوی از شهید ولیالله چراغچی
تاریخ انتشار: ۱۸ فروردین ۱۴۰۳ | کد خبر: ۴۰۰۷۳۲۵۸
ولیالله چراغچی قدرت برنامهریزی و طراحی فوقالعادهای داشت، در عملیات بستان طرح او برای تصرف آنجا موردتوجه و تصویب تمامی فرماندهان قرار گرفت.
به گزارش ایسنا، ولیالله چراغچی مسجدی اول شهریور ۱۳۳۷ در مشهد به دنیا آمد. به مدت سه سال در یکی از مدارس علمی مذهبی به نام «مقویه» تحصیل کرد.
برای گذراندن دوره ابتدایی به مدرسه رفت و مجدداً شروع به درس خواندن از پایه اول کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با تشکیل سپاه به این ارگان انقلابی – اسلامی رو نهاد و درس و دانشگاه را رها کرد. زمانی که خیانت ضدانقلابی در گنبد ایجاد شد، به آنجا رفت و دلاوریهای بسیاری از خود نشان داد. همچنین زمانی که جنگ ایران و عراق آغاز شد، وارد جبهههای نبرد شد و مسئولیتهایی مانند فرمانده گردان، مسئول طرح و عملیات منطقه ۶ سپاه، مسئول طرح و عملیات نصر ۵ خراسان و قائممقام فرمانده لشکر ۵ نصر به وی واگذار شد.
ولیالله چراغچی قدرت برنامهریزی و طراحی فوقالعادهای داشت، در عملیات بستان طرح او برای تصرف آنجا موردتوجه و تصویب تمامی فرماندهان قرار گرفت. در سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد و ثمره آن دختری به نام فاطمه میباشد که در ۷ مهر ۱۳۶۳ به دنیا آمد. با اصرارهای بسیاری که خانوادهاش برای ازدواج وی داشتند، شرط گذاشت تنها با زنی ازدواج خواهد کرد که حضور همیشگیاش را در جبههها قبول کند. او خود را همواره پذیرای شهادت میدانست.
نحوه شهادت ولیالله چراغچی
ولیالله چراغچی به دنبال اصابت گلوله در عملیات بدر به ناحیه سر مجروح شد و سپس در بیمارستان شهدای تهران بستری شد. بعد از ۲۳ روز بیهوشی درنهایت در تاریخ ۱۸ فروردین ۱۳۶۴ به شهادت رسید و در گلزار شهدای بهشت رضا (ع) مشهد به خاک سپرده شد.
روایت سرلشکر رحیم صفوی
چراغچی هم از نیروهایی بود که از اوایل جنگ به جبهه آمد. او در عملیاتهای مختلف، فرمانده محور و فرمانده گردان بود. پاسداری بسیار شجاع و آرام و صبور بود.
چراغچی در عملیات بدر فرمانده محور بود و در پد خندق انصافاً شجاعانه جنگید و در همان عملیات هم به شهادت رسید.
شهادت چراغچی و عبدالحسین برونسی برای قالیباف (فرمانده وقت لشکر ۵ نصر) خیلی گران تمام شد. بعد از شهادت آنها، آقای قالیباف با لهجه مشهدی پشت بیسیم گفت: من دیگر خودم هستم و فرماندهی ندارم که به او دستور بدهم. من ماندهام و عدهای بسیجی.
وصیتنامه شهید ولیالله چراغچی مسجدی
مسلم و تسلیم هستم و شهادت میدهم به خداوند حی لایموت واحد، رحمان و رحیم و ... محمد (ص)، بهترین برگزیده از یکصد و بیستوچهار هزار رسولش و علی (ع) وصی بر حقش و یازده فرزند علی (ع) از فاطمه (س) که همگی برحقند و اما تنها حجت خدا، مهدی (عج) است که به انتظار فرمان ظهورش (نگران از انسانیت) نشسته است.
قال الحسین (ع) : ان الحیاه عقیده و الجهاد و لیمحص الله الذین آمنوا و یمحق الکافرین.
درود خدا به امام عزیزم که ما را آگاهی بخشید و در هر فرصت برای پاک کردن زنگار نیتها پرداخت تا فقط برای خدا باشیم و رحمت خدا بر شهدا باد که به ما آموختند چگونه بهتر رفتن را.
منابع:
اردستانی، حسین، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: از شرق بصره تا مهران: روایت سید یحیی صفوی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۴۰۲، صص ۲۲۵، ۲۲۶
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: دفاع مقدس لشکر 5 نصر شهيد جنگ تحمیلی ماه رمضان روز قدس دفاع مقدس رضا داودنژاد ولی الله چراغچی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۴۰۰۷۳۲۵۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
دلنوشته فرمانده اسبق سپاه امیرالمومنین (ع) همزمان با تفحص پیکر شهید «محمدشفیع فیضیزاده»
ایسنا/ایلام همزمان با انتشار خبر تفحص پیکر مطهر شهید محمدشفیع فیضیزاده، فرمانده اسبق سپاه امیرالمومنین (ع) دلنوشته خود خطاب به شهید را منتشر کرد.
«محمدتقی قاسمی» در این دلنوشته آورده است: رجعت مردی از تبار مجاهدان، مردی از نسل یوسف که غربت و تنهای را برای آیندگان در شبی طوفانی و نبردی غریبانه و عاشورایی در سرزمینی غریب در میان آتش و خون در آن روزهای تشخیص مرد از نا مرد در مدت زمانی طولانی چهل و یک سال به یاد گار گذاشت تا هجران و غریبی یوسف هرگز فراموش نشود.
«محمدشفیع فیضیزاده» کی تو را می شناسد آیا نسل امروز شما را می شناسند؟ میدانند که نبردهای شما در آن روزگار غربت و تنهایی در دل خاک دشمن، چه وحشتی در اردوگاه ارتش متجاوز بعث عراق ایجاد کرد، ماندهام ای سرو قامت شکستهام کدام حماسه شما را بنگارم، قلم عاجز و زبانم ناتوان از «میمک» یا «دشت هلاله» و «شور شرین» و «چنگوله» و «مهران» و نبردهای چریکی در عمق خاک عراق را بگویم یا شناساییهای در دل شب برای نیروی شجاع اطلاعات و عملیات لشکر امیرالمومنین (ع) را.
چه زیبا و عاشقانه و عارفانه و شجاعانه به استقبال خطر میرفتی. به یاد دارم و هرگز فراموش نخواهم کرد آن روزگار تلخ و شیرین را در هنگامه نبرد و خطر را ای هم سنگرم کدام عملیات و نبرد ذکر کنم.
عبور از خطوط دفاعی ارتش متجاوز بعث عراق در تاریکی شب در میان مینهای گسترده و کمین کرده در عقبه دشمن، بارها بین مرگ و زندگی قرار گرفتی تا خطر را از کشور و انقلاب دفع و رفع شود که امنیت ملی تأمین شود آری ای هم قطار دلاور سفر کردهام سالها به انتظارات نشستیم و گریستیم، دلم شکسته وقتی خبر رجعتت شنیدم.
به یاد شب عملیات والفجر ۳ در مرداد ماه سال ۱۳۶۲ در آن گرمای تابستان و عبور بچههای اطلاعات و عملیات به عمق خاک عراق به منظور انهدام یگانهای زرهی و مکانیزه ارتش متجاوز بعث عراق، قبل از آغاز عملیات رزمندگان خطشکن، امیدشان شما بودی، چهل و یک سال غریبی، چهل و یک سال صحرانشینی، چهل و یک سال انتظار.
رفتند یاران چابک سواران و دشمن شکاران یاد همه شهیدان گرامی باد
انتهای پیام